🔹🔹ان شا الله که خیر است…
✍پادشاهي وزيري داشت كه هر اتفاقي مي افتاد مي گفت: خيراست!!
🔸روزي دست پادشاه در سنگلاخ ها، گيركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست!
پادشاه که از درد به خود می پیچید، از رفتار وزير عصبانی شد و او را به زندان انداخت.
🔹یک سال بعد پادشاه كه براي شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله اي گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود، هرسال یک نفر را كه دينش با آنها مختلف بود، سر ميبرند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد.
👈 وقتي ديدند اسير، يكي از انگشتانش قطع شده، و ي را رها كردند.
🔸آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است!
پادشاه دستور آزادي وزير را داد.
🔹وقتي وزير آزاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت: خيراست!
✨پادشاه گفت: ديگرچرا؟؟؟
وزير گفت:از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جاي تو اعدام ميكردند…
👌چه زیادند خیرهایی که خدا پیش روی مان می گذارد و ما ندانسته، ناشکریم.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات